چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

انگار که من هیچی

امروز روز غمگینیست

این را از همان لحظه که چای صبحانه را مینوشیدم فهمیدم...


نوشته شده توسط تو


من فردا شب میخوام عروس بشم اما اذیتم میکنن

انگار میخوان تو منو حتی روز عروسیمون گم کنی و هرگز پیدا نکنی...


نوشته شده توسط تو


نترس، حتی وقت هایی که زیاد لب میگزم

من در شب های بی کسی تو که هیچ وقت هیچ کس نفهمید

من در خم شراب تو

ماندم و نگندیدم...


نوشته شده توسط تو