چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

این طوری خیلی اندوهناک میشید...

به هیچ کس اجازه ندید درونتون رو غارت کنه...


نوشته شده توسط تو

حالا این بچه ای که میگم نرخریه واسه خودش


بعضی از این مادرا هم هستن که ادای روشنفکرا رو در میارن، همش هم میخوان نشون بدن که با بچه هاشون صمیمی هستن و دوست بچه هاشون

اینا از اونایین که ولشون کنید میان واسه پسراشون کف دستیم میزنن که خدایی نکرده پسراشون به یه راه دشوار کشیده نشن، با دختراشون میرن کافی شاپ و بعضی وقتا روی تختش بغلش میخوابن

کی میشه من دیگه از این صحنه ها نبینم...؟


نوشته شده توسط تو

آخه...

بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده

بیخیال قلبی که این همه تنها مونده...


نوشته شده توسط تو

این درسته


آدم کم کم عادت می کنه که انتظار اتفاق خاصی رو از روزای خاص نداشته باشه...


نوشته شده توسط تو

چرا درست نمیشم؟

من یک اشتباه بزرگم،یک خطای گنده...


نوشته شده توسط تو

لطفا توقع نداشته باشید

ما برای خوشحال کردن همدیگه به این دنیا نیومدیم

البته که وظیفه ناراحت کردن همیدگه هم به عهدمون نیست

فک کنم ما اومدیم که از کنار هم فقط عبور کنیم...


نوشته شده توسط تو