سلام به نظر من اگه کسی بخواد زندگی کنه و یه جورایی دلش نخواد بمیره اون نفسها خیییییییلی به دردش می خوره ....در واقع طعم واقعی نفس کشیدن رو اون موقع می فهمه ........... ببخشید جسارت نباشه فقط نظرمو گفتم ....
من هرگز نخواهم مرد٬چرا که حتی جنازه ام هم نفس می کشد...
تنها مسئله ی فلسفی جدی خود کشی است باقی مسائلی است که بعدا مطرح می شود...و این به معنای پرداختن به این امر نیست که خودکشی امریست مجاز یا نه بلکه به طور کلی امریست مربوط به نفس خود زندگی.داوری در مورد این که زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟پاسخ به این مسئله روشنگر بسیاری مسائل دیگر است... گالیگولا امپراطور افسانه ای رم تا دم مرگ میرود و می میرد.زمانی که در محاصره شمشیرهای بران و براق گرفتار آمده خود را تسلیم مرگ می سازد اما آن را نمی پذیرد و زمانی که که نوک تیز آخرین شمشیر بدنش را پاره میکند در آخرین لحظه ی زندگی اش و در آخرین نفسش فریاد می زند:«من هنوز زنده ام». فریاد گالیگولایی مرگ٬مردن است٬نفی مرگ...پذیرفتن٬مغلوب شدن است اما او مرگ را نمی پذیرد پس مغلوب نمی شود... فریاد گالیگولا به هر نفس ارزشی واقعی می بخشد٬او در اوج وحشت فریاد شادی سر می دهد...فریادی که شاید ما هم باید سر دهیم:«من هنوز زنده ام»...
گاهی وقتا خودت دلت نمی خواد نفس بکشی...می خوای نباشی...نفس کشیدنت درد داره.. اونم خیلی... اما چندتا آدم نفس کشیدنت واسه شون یه دنیاست سختش اینه که اون آدما به جایی برسن که بخوان نفس نکشی که دیگه درد نکشی.... اون آدما بودن سخته....
واسم نیست آدمی که نفس نکشیدنم واسشون سخت بشه... حست رو نمیفهمم...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چیزی دارم برای این موضوع ، می نویسم .
بنویس...
سلام
به نظر من اگه کسی بخواد زندگی کنه و یه جورایی دلش نخواد بمیره اون نفسها خیییییییلی به دردش می خوره ....در واقع طعم واقعی نفس کشیدن رو اون موقع می فهمه ...........
ببخشید جسارت نباشه فقط نظرمو گفتم ....
نه اینجوریام نیست...
درسته . . . بر منکرش لعنت
بشمر...
من هرگز نخواهم مرد٬چرا که حتی جنازه ام هم نفس می کشد...
تنها مسئله ی فلسفی جدی خود کشی است باقی مسائلی است که بعدا مطرح می شود...و این به معنای پرداختن به این امر نیست که خودکشی امریست مجاز یا نه بلکه به طور کلی امریست مربوط به نفس خود زندگی.داوری در مورد این که زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟پاسخ به این مسئله روشنگر بسیاری مسائل دیگر است...
گالیگولا امپراطور افسانه ای رم تا دم مرگ میرود و می میرد.زمانی که در محاصره شمشیرهای بران و براق گرفتار آمده خود را تسلیم مرگ می سازد اما آن را نمی پذیرد و زمانی که که نوک تیز آخرین شمشیر بدنش را پاره میکند در آخرین لحظه ی زندگی اش و در آخرین نفسش فریاد می زند:«من هنوز زنده ام».
فریاد گالیگولایی مرگ٬مردن است٬نفی مرگ...پذیرفتن٬مغلوب شدن است
اما او مرگ را نمی پذیرد پس مغلوب نمی شود...
فریاد گالیگولا به هر نفس ارزشی واقعی می بخشد٬او در اوج وحشت فریاد شادی سر می دهد...فریادی که شاید ما هم باید سر دهیم:«من هنوز زنده ام»...
ببین من میگم تو زیاد نیا اینجا واست خوب نیستا...
نه تنها به هیچ دردی نمی خوره! بلکه عذاب آورم میشه!
اوهوم...
نمی فهمم
مهم نی...
داریوش زیاد گوش می دیا....
مرگ باید خودش یاد تا قبولت کنه....تو نباید تا دمش بری....
اگه بدرد نمی خوره پس نکشش
باشه...
همینکه هنوز نفس می کشی خیلیه، تو جان
اوهوم...
غم این پیکر فرسوده مخور...
باشد...
یادمه «صادق هدایت» هم جور دیگه ای این مفهوم رو بیان کرده؛ زمانیکه خودکشی می کنه اما زنده می مونه.
آدم میتونه بدون خودکشی کردن تا دم مرگ بره مثلا بس که زل بزنی به دم مرگ برسی...
و اینکه از صادق هدایت خوشم نمیاد...
می خونمت همیشه...
میدونم...
زندگی اجباری
اوهوم...
حداقل یه شیشه بیار هو کنم بهش!
هه...
گاهی وقتا خودت دلت نمی خواد نفس بکشی...می خوای نباشی...نفس کشیدنت درد داره.. اونم خیلی... اما چندتا آدم نفس کشیدنت واسه شون یه دنیاست
سختش اینه که اون آدما به جایی برسن که بخوان نفس نکشی که دیگه درد نکشی.... اون آدما بودن سخته....
واسم نیست آدمی که نفس نکشیدنم واسشون سخت بشه...
حست رو نمیفهمم...