نفس بکش اگر چه می دانم هوا مسموم است... نفس بکش اگر چه می دانم شب در انحنای کوچه باغ های خزان زده ی شهر پاسبانی می دهد و شنحه های پیر شوالیه های قرون وسطا را بر سردر فلورانس گمارده اند... نفس بکش اگر چه بیهوده ولی نفس بکش... و حجم شب را مومیایی کن و بگذار در آرمیتاژ چشمانت تا بدرخشد... من در گلوی یآس٬خفه شده ام... نفس بکش اگر چه بیهوده ولی نفس بکش....
قشنگ بود
عمیقم بود
هوممم...
نفس بکش اگر چه می دانم هوا مسموم است...
نفس بکش اگر چه می دانم شب در انحنای کوچه باغ های خزان زده ی شهر پاسبانی می دهد و شنحه های پیر شوالیه های قرون وسطا را بر سردر فلورانس گمارده اند...
نفس بکش اگر چه بیهوده ولی نفس بکش...
و حجم شب را مومیایی کن و بگذار در آرمیتاژ چشمانت تا بدرخشد...
من در گلوی یآس٬خفه شده ام...
نفس بکش اگر چه بیهوده ولی نفس بکش....
salam,
hanooz barnagashtam az safar
ajab halo havaeı peıda karde ınja!!!!!kheılı tasırgozar neveshtı
ejalatan aaaalı bpoood ın chand poste akhar
barooone ınja kheılı toro yadam mındaze
mokhlesım
باش تا اموراتت بگذره...
می بینی؟ همیشه پایِ این تو در میونِ، حتی در انتهایِ تاریکترین تاریکیِ بسترم !
قشنگ بود تو جان
آیکون یه شاخه گلِ صورتی
هه...
گل صورتی...
خو قرمز! اصن رنگِشُ شُما بگو گُلِش از من
باشه...
آخ که چقدر خوندنش چسبیـــــــــــــــــــد
اینجا از اسمش معلومه همه چی میچسبه...
دلم میخواست در انتهای تاریکترین تاریکی بسترم تنها باشم. تنهای تنها!
حتی یادش هم نباشه!
.
.
.
یاد کسی نبود...
تنهای تنها بودم...
تو جا انداختی توی ریه هاش بس که عمیق بودی
ریه های کی دقیقا...؟