یادت هست من در تاریکی غوطه ور بودم و تو پشت هم نورها را قُلُپ قُلُپ مینوشیدی و مرا تحقیر میکردی...؟
نوشته شده توسط تو
چقدر زور زدم که تو ام بنوشی:(
هوم...
کوفتت بشه همه نورها
اینجوریم نه...
این از اون پستات که آدم رو مجبور میکنه هر روز این وبلاگ رو باز کنه..
باز کهن عزیزم بازکپ کن...
تاریکی بزرگ است...از روشنی حتی!!
چه بزرگ سختی...
چقدر زور زدم که تو ام بنوشی
:(
هوم...
کوفتت بشه همه نورها
اینجوریم نه...
این از اون پستات که آدم رو مجبور میکنه هر روز این وبلاگ رو باز کنه..
باز کهن عزیزم بازکپ کن...
تاریکی بزرگ است...
از روشنی حتی!!
چه بزرگ سختی...