تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد
تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد
شب شد چه شب تاری
شب شد چه شب تاری
رود غم تو دلها جاری
پونه منو بردن
من موندم و غم پونه
پونه، پونه
دل بستن چه آسونه
اون روزا اون قدیما
خوش بودیم تو این دنبا
پونه من رو بردن
من موندم و غم پونه...
نوشته شده توسط تو
من و تو
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 ساعت 09:42 ق.ظ
واقعا عجب غمی!بوی سقوط می داد ولی به قول دلوز سقوط سرزنده ترین چیز در احساس هستش.
هومممم...
وقتی یه غمگین میگه "غم"
غم دنیا میشینه تو دلت اگه تو هم غمگین باشی...
فرقی نمیکنه بگی: غمت در نهانخانه دل نشیند... یا بگی :من موندم و غم پونه
اینو فقط یه غمگین میفهمه
...