جدی می گی؟ ؟ین راهیست که خیلیا می رن... اما کمتر کسانی هستن که پشیمون میشن! به هر حال از اینکه در آن مرداب بودی ناراحت شدم (یه جورایی ازت انتظار نداشتم) ولی به هر حال خدا کنه جز دسته پشیمونا باشی...
پشیمون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!! پشیمون از چی؟؟؟؟؟ اصلا از کجا معلوم که این راه رو خودم رفتم؟؟؟
منم مثل بقیه برام سوال شد که راضی هستی یا ناراضی گرچه از تعبیرات مثل دره و مرداب و اینا برداشت میکنم که پشیمونی . اما از همه ی اینا میشه گذشت و بیرون اومد گاهی تا سر شهوت رفتن هم خطرناکه چه برسه به تهش .
نه دیگه... تا سرش که نمیشه.. آدم یا یه کاری رو نمیکنه یا اگه میکنه تا تهش میره...
کار بدی کرده بودی ولی حالا که به خبط و خطاتت پی بردی دس مریزاد داری
تو دلم برات خیلی تنگ شده بو کجایی پسر
خستت منتظر
همین جا...
ماشااله چه روحیه لطیفی هم دارید...
حالا برگشتی؟
اگه برنگشتی زود برگرد!
اون جا خطرناکه!
و هرگز تنهایی بهش برنگرد...
حسن خطرناکه حسن
کلا تنهایی که نمیشه راحیل...
داشت به جاهای حساسش می رسید ..... خب بعدش چی شد ؟ :)
چشمات رو درویش کن حسین... :)
حالا که برگشتی
سلام
حالا...
اگر باز به دنیا بیایی از این راه نمیری؟ یا هر کس خواسته و ناخواسته یک بار میره و برمیگرده؟
رفتنی رو باید رفت...
راهم گذاشتن واسه رفتن دیگه...
کار خوبی کردی .. جدی گفتمش ..
مرسی..
مگه ما با هم شوخی هم داریم؟؟..
:)
سلام
پست دخل خرج زیبابود.
شک می کنم
به ترانه ای که
زندانی وزندانبان
باهم زمزمه می کنند...
شمابه متن خوانی دعوتیید
پست دخل و خرج رو یکی دیگه نوشته در ضمن پست قبلی بود...
حتما خواهم خوند شما رو...
هنوز تو عمقی؟هنوز تاریکی؟
نکنه سردن هست؟
...
ما تو عمق خوابمون برده...
اما نه از اون لحاظ...
بهش عادت نکینیااا
این با دفعه ی پیش فرق داره...
نه بابا...
ما فقط به ماه ها عادت میکنیم....
میدونی که چی میگم؟؟؟؟
لذتها همش به زشتی ها ربطی نداره وبالعکس
دقیقا شما درست میفرمایید....
جدی می گی؟
؟ین راهیست که خیلیا می رن...
اما کمتر کسانی هستن که پشیمون میشن!
به هر حال از اینکه در آن مرداب بودی ناراحت شدم (یه جورایی ازت انتظار نداشتم)
ولی به هر حال خدا کنه جز دسته پشیمونا باشی...
پشیمون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
پشیمون از چی؟؟؟؟؟
اصلا از کجا معلوم که این راه رو خودم رفتم؟؟؟
خالی نبند...منم اونجا بودم.ندیدمت
ای شیطون...
دیدم صدای ساز میاد یکیم همش داره میخونه نگو تو بودی فرداد....
من که نتونستم بفهمم پشیمونی یا خوشحال!
فرقی نمیکنه چندان....
اتفاقا هم آغوشی خود زندگیه...
منم نوشتم راستی/
اصل زندگیه...
حسام خوندمت اما هیچی نگفتم فردا سر فرصت میام حتما دوباره...
دوس داشتی ما رو بخون
( درد بی علاج )
میخونم..
آفرین.فقط بدون اون زشتی نیست.اتفاقا زیباییه.
آره زشته زیباست...
همآغوشم را روزی در آغوشم گم کردم
مطمئنی روز بوده؟؟
به گمان من شب بوده که گم کردیا.. :)
پشیمونی؟
واقعا دوست دارم بدونم...
واقعا مهم نیست...
همه از این چندی پیش ها داریم
همه دارند...
اما با مال هم کلی فرق داره...
و حالا؟
و حالا ندارد...
and ... I Love What's Not Allowed
.
.
.
: )
Yes I know that you're in love with these things
هوای نفس
شهوت و هم آغوشی
تو اینها را در ته مردابها و دره ها می یابی؟
جستجویت بیهوده نماند؟!
من نمیابم...
یافته اند گویا...
دستشو به کسی نمی ده!
دستای دروغی انقد به اشم کمک به سمتش دراز شدن و بهش آسیب زدن که دیگه نمیشه دستشو گرفت!!
اومدم جوابم رو تو وبلاگت خوندم...
زحمت نکش این همه راه بیا اینجا هم بگو...
خوبی میلاد؟؟؟
به گمانم بعد از تمامی اینها باید یک چیز خوب باشد چرا که عبور از اینها آدمی را به سطح برتر خود می رساند...
سطح برتر وجود ندارد...
سطح برتر نمیشود...
عمق برتر شاید...
برنگرد
بازگشتی در کار نیست
همان جا گوشه ای دنج برگزین
برگردی ، بدبختی!!
بازم میل خودته !!!!
دلت میخواد همه آدما اونجا چادر بزنن دیگه؟؟؟
کم کم تبدیل به شهرش میکنی تو...
شعرات و خوندم...
تا ته تهش!
قشنگ بود...
جدی! بی شوخی!
مرسی که به وبلاگم سر زدی!
مرسی که ما رو خوندید تا تهمون...
خواهش میشه...
منم مثل بقیه برام سوال شد که راضی هستی یا ناراضی گرچه از تعبیرات مثل دره و مرداب و اینا برداشت میکنم که پشیمونی . اما از همه ی اینا میشه گذشت و بیرون اومد گاهی تا سر شهوت رفتن هم خطرناکه چه برسه به تهش .
نه دیگه...
تا سرش که نمیشه..
آدم یا یه کاری رو نمیکنه یا اگه میکنه تا تهش میره...
دل خوش سیری چند
مرسی که میای...
قیمت دل خوش به ما ربطی نداره چندان....
سلام
تجربه ی کسب کردین ... خوبه.
سلام به روی ماه شما...
گر گنه می کنی اندر شب آدینه بکن
تا که از صدرنشینان جهنم باشی
واقعا منم میگم آدم اگه جهنمم بخواد بره باید بره صدرش...
بالاترین قسمتش..
تصدقتون .. دوتائی با هم ..
یه تصدق واسه دو نفر قبول نیست کوریون خان....
مگه غسله که یه بار انجام بدی به دو نیت...
والا... :)
سلام
همین که پشیمونی بسه!
اما مرداب و دره و لذت و شهوت و هم آغوشی و این حرفا که طبیعیه... اصلا حرف حسابت چیه؟!
اصلا بحث پشیمونی نیست احمد...
شاید تشریح قسمتی از زندگی یه آدم بود...
ما اگه حرف حساب میزدیم که الان اینجا نبودیم....
هوای نفس هم بالاخره هواست! و بی هوا هم که نمی شه اصولا... زندگی بی هوا گاهی لوس هم می شه!!!! خوش رفتی داداش...
چه خوب میشد مثلا برای هوای نفس کلا یه روز تهران رو تعطیل میکردن...
آخه به نظرم تعطیلیش بهتر از تعطیلی به دلیل آلودگی هواست...
سلام...
تو که تا اینجاش رو نوشتی حالا که تازه به جاهای حساس و مهم رسیده بود واسه ما( ... ) گذاشتی
تو آپ بعدی ادمش رو بنویسیا !!!
موفق تر باشی
فعلا خداحافظ
... ...رو گذاشتم حالت جا بیاد یکم...
(ماشااله چه روحیه لطیفی هم دارید...)
آره شاید واسه همینه که انقد آسیب پذیرم و زود رنج
مگه بده همینم می خواین ازمون بگیرین
از قرار معلوم منو خوندی
بلاگمون با حضورت تو منور شد مرد
فدایی داری مرد
یا حسن
نه کسی از شما نمیگیره....
ببخشید این یعنی چی؟؟
چه حسی رو میخواید منتقل کنید؟؟
من اصلا از اینا چیزی نمیفهمم...
به هر حال خوش اومدید عزیز تازه وارد.
چندی پیش...
مرسی که هستی احسان...
یقینن تجربه های بزرگ و با ارزشی هم بدست آورده ای.
آورده است شاید...
:)..
خوش بگذره...
میگذره :) .....
بگذار برود رفیق..پاهایش را میخواهی چرا؟
احساس کردم با اون شعر تو پاهاش رو نگه داشتی....
واسه شما نوشته بودم...
به دیدار ِ من بیا
آن زمان که تنهایم
به سراغ ِ قلب ِ پر از آشوبم که آمدی
با خود آرامش بیاور
من با حجم ِ وسیع ِ بودن ِ تو
آشنایم....
سبز باشی و بی کران
به دیدار تو می آیم...
خوش آمدید..
این هم آغوشی داستانش چیز دیگه ای میباشد!
آره دیگه،تو و من(من اینجا)گیر دادید به هم
ای بابا...
حسین خداییش چه ربطی به تو و من داشت...
یه تیکه از یه زندگی بود این پست. همین!
خوش گذشت اینجاها؟
به به به به به به
ببین کی اومده...
آقا چه عجب...
میبینم انقدر که آش خوردی ورم کردی...
این حرف رو نزن عزیز
آدم سرباز اینجوریه دیگه
اما من هیچوقت ول نمیکنم و برم
همیشه خواهم بود
قربون اون کله کچلت برم من که همیشه خواهی موند..
خوبی؟سربازی خوش میگذره؟
خیلی خوشحال شدم دیدم اومدی نظر گذاشتی.. کلا از بودنت خوشحال شدم...
پیش من نبودی احیانا؟!
نه بابا..
پیش تو بودم که برگشتنم محاربه با امام زمان بود...
حالا برگشتی؟
یا قصد کردی برگردی؟
بعضی رقتا باید رفتن و تجربه کرد!حتی رفتن به مرداب رو
فقط به پا غرق نشی
.
.
.
غرق نشده لابد...
مزاح بود رفیق...
خوش گذشته دیگه توی عزیز!! چرا این جوری میگی؟؟؟؟
سلام
بعضی ها در سراب اغوش گرم به مرداب میرن ولی همش خیاله براشون.شما رسیدی؟
شاید رسیده باشه...
نمیدونم...
چندی پیش ما با خانوادمان رفتیم طرقبه.خیلی خوش گذشت.بعد هم رفتیم ته یکی از همین دره ها قلیان کشیدیم.
ته دره نه زشت بود نه کثیف.
خوبه خوش باشی همیشه...